غمم از وحشت پوسيدن نيستـــــــــــــــ...غم من غربت تنهايي هاستـــــــــــــــــــ
 
 

دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم .
.
.
 
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند
 
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند…
.
.
.
می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !
از همان زمانی که جای " تو " به " من " گفتی : " شما "
فهمیدم
پای " او " در میان است ….
.
.
.
اجازه … ! اشک سه حرف ندارد … ، اشک خیلی حرف دارد!!! .
.
.
 
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند .
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…! .
.
.
 
این روزها به جای" شرافت" از انسان ها
فقط" شر" و " آفت" می بینی !
.
.
.
راســــــتی،
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" … خــــــوبِ خــــوب
.
.
.
وقتی کسی اندازت نیست
دست بـه اندازه ی خودت نزن… .
.
.
 
این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!
بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار ،
بــی‌دل ، بـی‌ریخت،بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا
بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ، بــی‌وفا ، بــی‌کلام
،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح
، بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان
بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو……
.
.
.
ماندن به پای کسی که دوستش داری قشنگ ترین اسارت زندگی است !
.
.
.
 
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند …
.
.
.
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!! .
.
.
 
مگه اشک چقدر وزن داره…؟
که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم…

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, :: 16:8 :: توسط : پــــــــويا

روزي مرد کوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو خوانده ميشد: من کور هستم لطفا کمک کنيد .

روزنامه نگارخلاقي از کنار او ميگذشت نگاهي به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه

بگيرد تابلوي او را برداشت ان را برگرداند و اعلان ديگري روي ان نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل

برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صداي قدمهاي او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که

ان تابلو را نوشته بگويد ،که بر روي ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چيز خاص و مهمي نبود،من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و

لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده ميشد:

امروز بهار است، ولي من نميتوانم آنرا ببينم !!!!!

وقتي کارتان را نميتوانيد پيش ببريد استراتژي خود را تغيير بدهيد خواهيد ديد بهترينها ممکن خواهد شد باور داشته باشيد هر تغيير بهترين چيز براي زندگي است.

حتي براي کوچکترين اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مايه بگذاريد اين رمز موفقيت است .... لبخند بزنيد




 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, :: 16:6 :: توسط : پــــــــويا

در ادامه مطلب علت این کار را میفهمید جالب است ...سوال تعجب

در اخر نظر از یاد نره.... 

ممنون



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 18 دی 1391برچسب:حلقه,ازدواج, :: 14:58 :: توسط : پــــــــويا

اگر فرض کنیم که یک ختر به سربازی بره….

۱) قضیه فرار از سربازی به کل منتفی میشه و همه (پسرها) می خوان برن سربازی حتی اونهایی هم که قبلا رفتن می خوان دوباره برن!!….

۲) غذای پادگان ها نسبت به گذشته خیلی بهتر میشه ( دخترها می خوان هنرهاشون را نشون بدن)


۳) هیچ کس دیگه دنبال معافیت نمیره حتی کور کچل ها هم می خوان بیان سربازی!!!


۴) اضافه خدمت برداشته میشه … کارایی که قبلا باعث اضافه خدمت می شده حالا باعث کاهش خدمت میشه


۵) ازدواج دانشجویی و لاو ترکوندن توی دانشگاه کم میشه و ازدواج در پادگان و عشق من هم سنگر من مد میشه!


۶) فرهنگ عمومی پادگان افزایش پیدا می کنه …. دیگه سربازها فحش رکیک به هم نمیدن از شوخی های شهرستانی(!!) هم خبری نیست

۷) حمام و دست شویی های پادگان ها بالاخره روی بهداشت رو هم می بینن

۸) دیگه رژه ها در پادگان درست انجام میشه …. چون دخترها را میذارن صف اول

۹)خاموشی از ۹ شب به ۱۲.۵ – ۱ شب میرسه

۱۰) خدمت سربازی از ۲سال به ۶ ماه کاهش پیدا می کنه … اگه خواستی میتونی اصلا      نری …  چون تا ۱۵ سال بعدش سرباز نمی خوان از بس داوطلب هست

 

۱۱) بعد از ۶ ماه که از سربازی بر می گردی اندازه ۶ سال خاطره داری!!!

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, :: 14:48 :: توسط : پــــــــويا

شب آرامی بود

می‌روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
 
 
 
شعر زیباییه حتما بخونید


 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 18 دی 1391برچسب:سهراب سپهری,شعر, :: 13:45 :: توسط : پــــــــويا

درباره وبلاگ
تا که بودیم نبودیم کسی کشت مارا غم بی هم نفسی تا که مردیم همه یار شدند خفته ایمو همه بیدار شدند ----------------------------------- قلب شکستن هنر انسان هاست گر شکستی قلبی فردا میشکند دگری قلب تو را <<<---------------------------->>> من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم زبی آبی ولی باخفت و خاری پی شبنم نمیگردم بلاگردان آن رندم که بازخم دوصد خنجر به پیش هرکس وناکس پی مرحم نمیگردم دراین دنیای تنهایی که لبریزاست زدیوانه عجین سایه ی خویشم پی آدم نمیگردم <<<----------------------------------->> You don't remember me , but I remember you I lie awake and try so hard not to think of you But who can decide what they dream, and dream I do
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 22
بازدید کل : 44319
تعداد مطالب : 12
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1



Alternative content